در صورت هر گل چشمی است، کان چشم به سوی توست
در باغ هیاهویی برپا از گوی و مگوی توست
گلبانگ سر بلبل ها تسبیح صفات توست
هر صورت خیسی هر برگ بشّاش وضوی توست
گلبرگ شعف آورده، شبنم به کف آورده
خورشید که دف آورده از حلقه ی روی توست
با باد چه سرّی گفتی کاو گرم وزیدن شد
از ابر چه حاجت داری کاین چشم سبوی توست
از سنبلکان ریحان تر گیسوی گره خورده
این عطر خدا یا باران یا این که نه بوی توست
از خویش مجو غیر از عشق از عشق مجو جز خون
این خون دل عشاق است یا چشمه و جوی توست
شب زخمه به تاری دارد با نغمه ی تاریکش
این سوز بلند شب ها یک تار ز موی توست
حافظ ایمانی
نظرات شما عزیزان: