|
|
ما گفتیم ٬پدران گفتند
پدران ما
گفته بودند:
دنیا٬
پایان یک ساعت شنی قدیمی ست
ودر هر ثانیه ی آخرین
کسانی هستند ٬ که ساعت را
دوباره بر می گردانند .
مادران ما
گفته بودند:
ستاره ها
دنباله ی برقی هستند
که از نگاهشان فراموش شد٬
و برف
پایان موهای آنهاست
که خواب سپید ما را
سایه میکرد.
ما اراده کردیم
برگشتن ساعت شنی را
به دوش باد بگذاریم
و شماره ی ثانیه ها را
در صدای زنجره ها
گم کنیم
و برای آرامگاه دیروز
در غروب یک فردا
خانه ی بخت بسازیم.
مادست شسته خواستیم
از دل چکیده ی خود
ستاره ها را
در دنباله هایشان
برای آرزوی خفته ی بعد بگذاریم
تا شاید
در رحمت یک خدا
آرزویی ناکام را
زنده کنیم.
مابا شرم های تند٬
تند تر از بوی عرق هامان
غرور دانه های برف را
با آهی کند
آب کردیم.
ما خواستیم
به نوشتن دورها قناعت کنیم
انگاه
خواندن: پریشان ٬فراموش ٬گنگ شد
قصه ها بیت بیت
پاره شعری شدند
و حرف حرف امید
به آخر آخرین آرزو
آویخته ماند.
سید مهرداد ضیایی
نظرات شما عزیزان:
|
یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:,
|
|
|
|
|