|
|
گرسنه ی ماه
هروقت گرسنه ام
نیمه شب است
وگرسنگی
خواب مرا نمی فهمد.
از کمر نیمه شب بلند میشوم
تا نیمه های جامه ی خواب
در تخت
بیداری را می نشانم .
هر وقت گرسنه ام
ماد ه گی ماه
در سفره ی پنجره است
و شکم سپید مرا
برآمده می کند.
از پشت تخت بلند می شوم
گام های لخت من آینه را
بیدار می ایستاند.
می خواهم ،با شانه آشتی کنم
شانه،
لا به لای خستگی موها
لا لایی می خواند
و هر از تاری گاه گیر می کند.
آینه ی کهنه از دروغ
عریان میشود
درست به اندازه ی
زخم های گرده اش
و کناره های از نور شکسته اش.
هر وقت گرسنه ام
آینه راست میگوید
زیبا نیستم
به اندازه ی شکم برآمده ام
و شانه های افتاده ام
به اندازه ی
لباس تازه ی زخم های کهنه ام.
به خاک آینه آب میدهم
پلک ها ،خمیازه میکشند.
تا خواب ،
چندگام زمین را می بوسم.
هر وقت سیرم
از آینه دلگیر نمی شوم
به شکم دست می کشم
ماه لگد نمی زند
حامله نیستم.
هر وقت گرسنه ام،
پنجره ماه را
دوباره می زاید.
به پنجره نگاه می کشم ،
سیر شدن شاید
ماه زاییدن است.
سیدمهردادضیایی
نظرات شما عزیزان:
|
یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:,
|
|
|
|
|